در باب لزوم استیتمنت، نویسنده:مرجان تاج الدینی
عادت است وقتی به نمایشگاهی میرویم، متنی در باب چیستی و چرایی آثار در کاتالوگ یا بر دیوار گالری ببینیم. متنی کوتاه و عموماً لفاظانه که لحظهای پیش از مواجههی مخاطب با اثر، مقصود هنرمند را معلوم میکند یا دست کم راهی برای ورود به اثر میگشاید و امکان قضاوتهای مختلف را محدود میکند. گاه صورت بسطیافتهی همین متن، که بی کموکاست و تغییر از معادل انگلیسی، «استیتمنت» میخوانیماش، به عنوان نقدی مستقل در نشریات منتشر میشود تا نهایتاً در این روند، اندیشهی هنرمند در وضعیتِ خواستهاش، بدون افزودن ایده یا خوانشی مستقل بر اثر، بی چون و چرا به خواننده سرایت کند.
بهطور کلی تصویر نسبت به متن در زمان کوتاهتری خوانده میشود. مقبولیت عمومی عکس نسبت به دیگر رسانههای هنری مبین همین ویژگی است. اما در روند دشوارسازی معنا گاه تصاویر صریح و بیپرده که ذاتاً توانایی برقراری رابطه با مخاطب را دارند، در واژگان مغلق و ساختههای پیچیدهی ذهنی و مفاهیم فلسفی (اغلب فارغ از ارتباط معنادار) گرفتار میشوند. کمگویی و سادهنویسی عموماً در این چرخهی معیوب دست کم گرفته میشود. گاهی اثر در فرآیندی کاملاً آگاهانه و هوشیار خلق نشده و هنرمند خود به زمینهی اثر واقف نیست، وگاه آنقدر اسیر ارجاعات و پرشهای گوناگون است که در نهایت چیزی نیست جز یک بازی تصویری در سطح. اما هنرمند میکوشد از زیر این ابهام یا بیمعنایی با تأیید و تصدیق نظریه شانه خالی کند (و البته که بحث بر سر ماجراهای قدرت و دلالی و فروش آثار نیست که اغلب به چنین نردبانهایی نیاز دارد).
نمایشگاهها به قدر تصویر، مملو از واژه شدهاند، و انگار فراموش شده که «تصویر» خود قادر به انتقال پیام است و غلط نیست اگر بگوییم بدون توضیح هم دست کم باید قابل «دیدن» باشد؛ فارغ از عادتی که بیانگری هنر را به بستهبندی معنا تقلیل میدهد. این دیسیپلینسازی حاشیهای، نویسندهی استیتمنت را، که گاه خود هنرمند است و گاه منتقدی به انتخاب او، در موقعیتی کاذب مینشاند و حتا ممکن است اثر هنری را به سیطرهی خود بکشاند. بعضی آثار امروزی بدون تفاوتِ چندانِ بصری و مفهومی نسبت به آثار بیتکلف پیشین، به زینت عقاید متفکران آراستهاند. به همین سیاق، «کیوریتور»ِ امروز اغلب همان نمایشگاههای گروهی گذشته را به نمایش میگذارد و برای حفظ هماهنگی با عنوان پرطمطراق جدیدش، به شرح و بسط کارها از مجرای نظریه میپردازد.
در باب لزوم استیتمنت، نویسنده:مرجان تاج الدینی
هنر معاصر استقبال پرشوری از نوشتن استیتمنت دارد، بهطوری که از لحاظ سازمانی وجود متنی مشخص و بیانگر در اغلب نمایشهای هنری، از دانشگاه تا گالری و جشنوارهها، خواسته میشود. در مقابل، هنر مدرن متکی به استیتمنت نبود و اثر در خود تمام میشد. از این رو نخستین استیتمنتها را باید از اواخر قرن بیستم دنبال کرد. در اوایل قرن، نقاشی رسانهی اصلی بود و متن و زمینهی هنر، مشخص. هنرمند برقراری ارتباط با مخاطب را وظیفهی خود نمیدانست از این رو که قرار بود اثر هنری خود گویا باشد. ماتیس معتقد بود هنرمند باید زباناش را ببرد، و بهترین سخنگوی هر نقاش را کارش میدانست. کمی بعدتر و در میانهی قرن، شعار اکسپرسیونیسم انتزاعی و بهطور مشخص جکسن پالاک این بود که اثر خودش حرف میزند. نباید توضیح داد. هنرمند باید لال باشد. و بود. یا مثلاً وارهول استاد رمز و راز بود. از طرفی در نتیجهی بیانگرایی و فردگرایی مدرنیسم، این امکان وجود داشت که هنرمند در فرآیندی ناخودآگاه اثر را خلق کند و حتا انتظار داشته باشدکه منتقد معنایی از آن بیرون کشد. تا میانهی قرن، اگر نوشتهای هم همراه آثار منتشر میشد، مانیفستی بود که از طرف یک گروه صادر میشد و حکم استیتمنت برای تمام آثار آن سبک را داشت. مدرنیسم اگر حرفی میزد، از طرف یک جمع بود؛ از طرف «ما». در حالی که استیتمنتهای امروزی در خدمت توضیح کار هنرمند و ایدهاش است و در غیاب سبکهای مدرنیستی، هنر امروز بیشتر و بیشتر نیازمند شرح و بیانگری کلامی در قالب نظریه شده است. از این رو قرن بیست و یکم را شاید باید عصر نوشتههای خود هنرمندان دانست.
نوشتن استیتمنت اگرچه طی دهههای گذشته رشدی فزاینده را تجربه کرد و امروزه به امری واجب تبدیل شده اما هنوز هم –آنجا که نه از نیاز و اختیار، بلکه از اجبار باشد- یکی از بخشهای ناخوشایند و دشوار نمایشگاه است برای هنرمندان. استیتمنتنویسی در سیر تاریخیاش هم آسان پذیرفته نشد و هنرمندان بسیاری در فاصلهی دهههای ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ در مذمتاش نوشتند. این روحیه در مدرنیستهای ایرانی هم دیده میشود.
با پیدایش پست مدرنیسم و آفرینش آثاری که مکرراً ارجاع بیرونی دارند و مدام معنایی ثانوی را احضار میکنند، نوشتن استیتمنت اهمیت مییابد و در مواردی ضروری تلقی میشود. حتا در چند نمونه، استیتمنت خود به جای اثر هنری معرفی میشود. از دلایل اصلی این امر باید به این مسئله اشاره کرد که امروزه شیوههای نمایش هنر مدام در حال تغییر است و بحث در خصوص سبک به امری تاریخی تبدیل شده است. وجود سبکهای شخصی و محلی سبب شده که کانتکست اثر و روند اجرا قابل پیشبینی نباشد و از آن جایی که معنی اثر از تعامل و رابطهی متقابل تکست و کانتکست در ذهن مخاطب تولید میشود، مخاطب هنر امروز گاه نمیفهمد (و یا هنرمند بیمِ آن دارد که مخاطب نفهمد) معنی اثر چیست. بنابراین وجود استیتمنتی روشنکننده ضروری به نظرش میرسد (که البته این خود، جبریتی را نیز به کار تحمیل میکند). هنرمند به جهت پرهیز از کژفهمی، اشارهای مستقیم یا غیرمستقیم را در اختیار مخاطب میگذارد و یا به عبارت دیگر فرآیند فهم و سویهی ذهنی بیننده را بخشی از اثر میداند. از این منظر، استیتمنت «بخشی از اثر» است، و نه تکمیلکنندهی آن. همچون مقدمهی یک کتاب که آستانهای در ذهن خواننده میگشاید. اما ممکن است برای نویسنده یا هنرمندی مهم نباشد که مخاطب با «ذهن تاریک» اثر را بخواند و خود کورمال کورمال راهش را پیدا کند. واضح است که مقدمه، بخش ضروری و واجب یک کتاب نیست، همانطور که استیتمنت برای نمایشگاه. و به همان اندازه شخصی است برای هنرمند، که ایدهی اثر. لزوماش را، و زباناش را خود هنرمند باید تعیین کند. میتواند به سادگی و روانی یک روایت اول شخص باشد. در نتیجه میشود هر نوع آموزهای در ارائهی راهکار برای نوشتن استیتمنت را نیز به دیدهی تردید و تعجب نگریست.
استیتمنتهای کاغذی و کلامیِ حکشده بر دیوار گالریها اگرچه در صورت لزوم به یاری مخاطب و هنرمند میآیند در فهیمدن و فهماندن اثر، اما ظاهراً تنها شکل بیانگری بهشمار میآیند، در حالیکه میشود تکهای تصویر، قطعهای موسیقی، شعری مرتبط، پاراگرافی از یک کتاب، یا حتا اعلانی پیش از برپایی نمایشگاه، یا جز آن را به مثابه استیتمنت یا دروازهی ورود به اثر در نظر گرفت، به آن شرط که بهجا باشد و راهگشا، بیآنکه همچون کتاب تفسیر، از متون مقدس رمز بگشاید و لذت کشف را از مخاطب باهوشِ مشتاق دریغ کند. به جای اینهمه، میشود حتا سکوت کرد، که خود سرشار است.