در بارهی سه تابلو از رنه مگریت
مترجم: محمد روشن
عاشقان، شماره ۲، ۱۹۲۸
«عاشقان» تابلوی رنگ روغنی است که دو شخص را در آغوش هم نشان میدهد. فیگورها از پشت حجاب یکدیگر را میبوسند. آنها در اتاقی هستند که دیوار پشتی، کناری و سقف نمایان است. دیوار پشتی آبی متمایل به خاکستری است. در نیمهی پایینِ دیوار سایه روشنتر و در نیمهی بالا سایه تیرهتر میگردد. دیوار کناری قرمز آجری است و سایهی روشنتر در قسمت پایین با سایهی تیرهتر در بالا ادغام میشود. سقف سفید است و در کنارهی دیوارِ قرمز گچبری دارد، اما در امتداد کناره دیوار خاکستری ادامه نمییابد. فیگور مرد کت و شلوار و کراوات مشکی با پیراهن سفید رنگ پوشیده است. او زنی را در آغوش گرفته که لباسی به رنگ قرمز و بدون آستین پوشیده و دوردوزی سفید دارد. بازوی تیرهی زن نمایان است. موقعیت مرد نسبت به زن غالب است. زن سرش را به بالا کج کرده است، در حالیکه مرد به پایین خم شده تا او را ببوسد. هر دو فیگور حجاب سفید رنگ دارند که چهره و گردنشان را کامل میپوشاند. پارچه روی هر دو فیگور در قسمت جلو و بالا کیپ و تنگ است و سمت پشت رها میگردد. چهره زن کمی به چپ کج شده تا عاشقش را برجستهتر سازد و طرح واضح بینی مرد را آشکار میکند.
المانهایی که این تابلو را ساختند اتاق و عاشقان هستند. بر خلاف صحنهی اروتیک و رومانتیک بوسه از گوستاو کلیمت، مگریت دو فیگور با چهرههایی ارائه داد که با پارچه سفید پوشیده شده، در وضعیت مبهمی قفل گشته، و نمیتوانند به درستی ارتباط بگیرند یا همدیگر را لمس کنند. بسیاری از خود میپرسند آیا این بوسهی پایانِ رابطه است. پارچهی مرگبار دو فیگور را برای همیشه از هم جدا میکند و بدین ترتیب فضای رازآلودی میسازد که این تصویر را متمایز میکند. اتاق به شیوهای رنگآمیزی شده که تقریبن بیاهمیت به نظر میرسد. رنگهای برجسته سایه دارند و هیچ پنجرهای نیست تا به مخاطب پرسپکتیو دهد. اما دیدن چنان دیوارهایی با رنگهای متنوع در اتاق نیز عادی نخواهد بود. عاشقان موضوع اصلی هستند و بیشترین ابهام را به کار میبخشند.
موقعیت جالبی دارند. مرد با شانههای زاویهدار غالب است و زن سرش را سوی مرد بالا گرفته. بعد از نگاه به موقعیت بدن زن، به نظر میرسد سمت عقب خم شده است. قابلتوجهترین جنبهی عاشقان حجابها هستند. در واقع میتوانست تابلوی آرام و معمولی باشد اما به سادگی با پوشاندن چهرهها، با حجاب پارچهای، بسیار هیجانانگیزتر و تأملبرانگیز گشت. تأثیر روانشناسانه، با وجود تمام این المانها، بسیار بیشتر است. رنگ آبی با آرامش یا آب مرتبط است که با زندگی ارتباط دارد و رنگ قرمز با خشم و شهوت و عشق، در حالیکه سفید مظهر خلوصی است که در ضمن به کمترین میزان نشان داده شده. سیاه معمولن مفهوم مرگ را نشان میدهد که احتمالن مرد مظهر آن است. زن لباس قرمز بر تن دارد که شاید به معنای عشق یا علاقه باشد. حجابها به رنگ سفید یا خاکستری هستند و بسته به نگاهتان میتواند به معنای خلوص باشد یا اینکه خلوص در حال نابودی است. تلاش برای کنار هم قرار دادن تمام این المانها و ساخت معنای واحد دشوار است. مگریت از المانها به درستی هر چه تمامتر استفاده کرد تا بر تماشاچی تأثیر بگذارد. «عاشقان» تابلویی است که فکر را جذب و تحریک میکند.
بصیرت، ۱۹۳۶
رنه مگریت در تابلوی «بصیرت» خودنگارهش را در حال کشیدن پرنده کشید. اما، همچون تمام آثارش، چیزی فرای آن در جریان است. او نه فقط در حال کشیدن پرنده است، بلکه از تخم سالم به مثابه الگو بهره میبرد. یعنی چیزی فراتر از آنچه پیش رویش است را میکشد: او احتمال، بالقوگی و آینده را میکشد. در نتیجه نام تابلو را «بصیرت» گذاشت. مگریت خود را در حال ترسیم ادراکش از آینده کشید. سردرگم کننده مینماید اما بیتردید ارزش هنری زیادی دارد.
با گنجاندن خود در تابلو و انتخاب نام «بصیرت»، پیامی را در بارهی خود، به عنوان نقاش، منتقل میکند: او بصیر است، و هنر پیشرویی دارد. در نتیجه این تابلو به همان اندازه که در بارهی اوی نقاش است، در بارهی اثر نهایی نیز هست. گرچه شاید عدهای آن را متکبرانه تعبیر کنند، اما مگریت مدعی است و فلسفهش را، همچون بسیاری از سورئالیستهای همعصرش (مانند خوان میرو و سالوادور دالی)، به اشتراک میگذارد. مگریت به قدری شجاع است که از تابلویش برای ایجاد گفتگو با تماشاگران بهره میبرد.
بازتولید نشدن، ۱۹۳۷
رنه مگریت «بازتولید نشدن» را در ۱۹۳۷ کشید.
ادوارد جیمز، شاعر و حامی مگریت، این تابلو را سفارش داد و گرچه صورت جیمز قابل تشخیص نیست، در واقع این اثر پرتره او را نشان میدهد. این پرتره یکی از سه تابلویی است که مگریت برای سالن رقص خانهی جیمز در لندن کشید.
مردی جلوی آینه ایستاده است، اما با وجود اینکه کتابِ روی طاقچه به درستی بازتاب یافته، فقط پشت سرش را میتواند ببیند.
کتاب روی طاقچه نسخه سالمی از سرگذشت آرتور گوردون پیم نوشته ادگار آلن پو است. پو یکی از نویسندگان محبوب مگریت بود و او ارجاعات دیگری نیز به این نویسنده و آثارش داشت.
ایده کلی عنوان در بارهی بازتولید جالب است، زیرا تصور ما از بازتولید چیزی است که حقیقت را بر ملا میکند. در ضمن بازتولید کثرت دارد. همهی اینها در تصویری نمایان میگردد که روی بوم میبینیم.