شعری از ارشک امیری:
سلام بر او، از نوعِ دیگری
چه ها کرده ای این دلیر بی نام را
این نبرد تمام است
دلیران همه تبعیداند
و تبعیض اندازهای است به قامتِ صفر در صفر
دست بجنبان برادر
این تن را مجال خفتگان نیست
این شامه را توان گندیدگان نیست
و لب در تکاپوی تحریک تو خشک خواهد شد
آبی نمانده سلام دارم برادر سلام بر تو باد
دست بر هم زن که خاکِ صحنه بیدار شود
و رویِ رفتگان را فراگیرد
بی پلاک، بینام ، بی صورت.
تا آخرین قطره به یادت دارم تا شاید
در پارچهای دیگر سوگیاد تکرار شوم
و دیدگانِ نگون بختان را در حیرتی تهی از واژه
به خواب برم.