باخانمان یا بیخانمان!
کارتن خوابی یا کاخ نشینی؟!
کدام موقعیت بغرنجتر و سستتر است؟!
کدام سازه و ساختار پایا تر و مانا تر است؟
در مدنیتی که هر دم؛ در معرض یورش و تازش جنگ و زلزله و آتش سوزی و سیل و . . . قرار دارد، یا در معرض فقر و بیکاری و اعتیاد و فقدان فرهنگ و بیسوادی و ناآگاهی، کدام سقف پایدارتر و باقیست؟ کدام خانه توان و یارای مقاومت در برابر طوفانی چونان سهمگین را دارد که نه تنها جهان مادی ما بلکه روح و روانمان را در هم میکوبد و میگذرد؟
آیا برجها و آسمانخراشها و ویلاها و پنتهاوسهایی که برای خود ساختهایم در برابر بیمعنایی و بیهویتی و استرس و افسردگی و کالازدگی و . . . پایدارتر و با دوامتر از بستر مقوایی و سقف نایلونی کارتن خوابهاست!؟
در نمایشگاه چندرسانهای باخانهمان، رسانه چیدمان همچون ظرفی معنامحور کالبد و بستری منسجم را شکل داده، برای در برگیری و یکپارچهسازی اجزاء دیگر. به مثابه بطنی که آثار دیگر از جمله عکسهای بیخانمانها، سردیسهای ساخته شده توسط هنرمندان بیخانمان بهبود یافته، صدا و دیگر عناصر دخیل در اثر را در قالب پیکری واحد باز نماید. وانمودی هر چه صریحتر و عریانتر از این ضایعه اجتماعی را در درون خود دارد و آنرا به تمامی پیش روی چشم مخاطب میگذارد و او را بهدرون کنجها و دخمههای تاریک خود میکشد، – به عمق دیوارهها و برجهای سست و مقوایی، به درون منجلابی از نایلون – تا واقعیتی را به ما نشان دهد که از آن گریزانیم و یا بیتفاوت از کنار آن میگذریم.
ماده و مصالح جعبههای مقوایی و چینش این عنصر به شکل طبقه طبقه روی یکدیگر، اشارهایست به مسئله معماری و شهرسازی و ارتباط تنگاتنگ و تاثیر متقابل انسان با معنای بنیادین معماری، یعنی سرپناهی امن و ایمن از هر جهت برای ساکنانش. خانه و مسکن که از پس هزارهها بستر و پناه انسان بوده و باید که باشد و همگام با دگردیسی و سیر تطور انسان، در معنایی کلینگر، خانه انسان را تغییر داده و انسان خانه را دگرگونه ساخته است. باشد که به همزیستی در خور دست یابند .
این دگرگونی تا بدانجاست که در سویهای از این فرآیند، مصالحی نابنایی برای گروهی رو به فزونی از جوامع بشری در حد کارتن، نایلون و پتو تقلیل یافته و در بستر ناساز و فضای شهری ناجور، ناسازواره جوبها و کانالها و زیرپلهها شده. اما با همه اینها پناهگاههای مقوایی و نایلونی مزیت مقاومت در برابر زلزله را دارا هستند و بر سر ساکنانشان فرو نمیریزند! و از این جهت مستحکمتر از بسیاری از بناهای گرانقیمت و لوکس ما هستند! و سکونت در آنها کل سرمایه کار و زندگی ساکنانش را نمیمکد و قبضهای تساعدی آب و برق و گاز و تلفن و نت و عوارض شهرداری و . . . را نمیطلبد!
اینجا سنجش توان و ثبات این مواد ارزانقیمت و سبک و میزان کار آمدی آن برای جایگزینی مصالح بنایی گروههای فرودست و فقیر اجتماعی، مد نظر نیست . مقصود وانمود، تحمیل موادی از این دست و کیفیت زیستی است که به طبع آن بر ساکنان خود تحمیل میکند. به عنوان تنها امکان برای قشر بزرگی از انسانها که ناخواسته از مسکن نه چندان ایمن خود رانده شدهاند و یا از آن محروم گشتهاند و مجبور به انتخاب تنها یک گزینه یعنی آوارگی و خانه به دوشی هستند.
در عین حال بنظر میرسد که این مواد و مصالح دست کم در این شکل از به کارگیری و در این بستر شهری قابلیت تامین حتی بخشی اندک از نیازها و ضروریات لازمه یک پناهگاه اولیه را ندارند. گذشته از بررسی این شکل از ساخت سر پناه موقتی و سست برای توده رانده شده از اجتماع . ورود این مصالح در چیدمان یاد شده ، کنایه ایست به موقعیت پوشالین و مقوایی انسان معاصر، در مواجه با حقایق انکار ناپذیر جهان معاصر.
“معاصر” به معنای عام آن که گویا مدام محکوم به بکارگیری این کلمه هستیم برای اشاره به موقعیت زمانی و اکنونیت موجود انسانی .
انسان شهرنشینی که بزرگترین و اساسیترین سرمایه مادی و معنوی خود را برای دست یافتن به مسکنی امن و پناهی قابل اطمینان صرف میکند ، که با کوچکترین تکانشی بر سرش فرو میریزد و مبدل به گورش میگردد. این همان گور سیمانیست که بیخانمانهای گورخواب (در بهترین حالت و خوشبختترین نشان) امکان بهرهمندی از آنرا برای فرار از سوز کشنده زمستان بیرحم ، بدان پناه میبرند و با نایلون و پتو و مقوا سقفی بر آن میسازند، باشد که از مرگ حتمی بگریزند.
به اعتقاد این متن این هر دو یکیست، آپارتمانها و مجتمعهایی افقی و یا عمودی، سازنده ابر شهرهایی که نه تنها بستری برای امنیت و آسایش ما فراهم نیاوردهاند بلکه بدل به گورستانهایی عمودی با رشدی فزاینده برای بلعیدن ما گشتهاند .گورستانی که هر متر آنرا به بهای چند ده میلون تومان میخریم، به امید آنکه پناهگاه ایمن ما و خانواده و عزیزانمان باشند! گورستانی دود اندود که در هیچ کنجی از آن حتی برای لحظهای نمیتوان از امواج و جو کشنده این هیولای خود ساخته پناهی گرفت.
گورستانی که مدیران شهری و فرهنگی ما گاهی از سر لطف بر سرمان منت نهاده تونلی برای عبور از زیر آن میکشند و یا پلی بر فراز آن و یا نقشی بر دیوار آن میاندازند و یا حجمی بر کنار آن مینشانند فاخر! باشد که بدانیم که چیزی از پایتختهای دول فرنگ و جهان اولی ها و بلاد دوبی و امارات و . . . کم نداریم و آنها به فکر پیشرفت و بالندگی ما هستند! و هیچ مقصود دیگری هم از این الطفات ناگزیر ندارند!
آیا توسعه و گسترش ساخت و ساز شهری و فرا شهری اصولی ، دقیق و با پشتوانه مطالعات علمی و پژوهشی و مبتنی بر تمامی عوامل و مالفات دخیل در امر معماری و شهرسازی و گسترش امکانات و زیرساختها به تمامی نقاط ، مناطق ، شهرها و روستاهای کشور پهناورمان ایران و تمرکز زدایی از ابرشهرها، نمیتواند راهکاری برای بهبود وضعیت فاجعه بار کلان شهرهای ما باشد؟
آیا تقویت و حمایت واقعی و درک نقش مهم سازمانها و بنیادهای مردمنهاد که در حال حاضر هم به تنهایی بار سنگین ساماندهی و رسیدگی و درمان، بازیابی و بازسازی این مطرودین اجتماع را بر دوش دارند، بخشی از چارهکار نیست؟
آیا زمان آن فرا نرسیده که دست از شعار دادن و اعلام اعداد و ارقام برداریم و براستی راهکاری برای حل مسئله بنیادین بیکاری و اشتغال بیابیم؟ تا که آن جوان ایرانی پس از جلب موتورش توسط پلیس خانه خراب نشود و در دم بدل به یک بی خانمان و معتاد و . . . نگردد.
آیا هر یک از ما که خود را ایمن و مبرا میدانیم خانه به دوشانی بلقوه نیستیم ! آیا آنان که در کف خیابانها و معابر . . . هم اکنون در این حالند نیز زمانی چون ما نبودند و اکنون نیست شدهاند ؟
گذشته از شکل و صورت و دلایل فاجعه بیخانهمانی در ایران، زاغه نشینی، فقر و اعتیاد، امروز مشکلی جهانیست که گریبان بشر را گرفته، نظام سرمایهدار پرور حاکم بر تمدن پوشالی ، نایلونی و مقوایی. تمدنی که بر پایه سود جویی ، طمع و ولع و خودخواهی گروهی اندک از فرادستان و استثمارگران و بهرهکشی و فقر مابقی افراد اجتماع بنا شده .
این اصل کلی در همه جای دنیای ما با شدتهای متفاوت و با انواع و اشکال متفاوت سیطره دارد. همه ما در لایهها و طبقات مختلف از این هرم که مدنیتش مینامیم قربانیان آن هستیم .
همه ما هر روز که بیدار میشویم ، در هر موقعیتی برده و عمله این فرآیند خود ساخته ایم .
حتی آنان که در راس این هرم ، به ظاهر در حال مدیریت و کنترل این ساختار و بهرهکشی از منابع آن هستند. نیز خواسته و یا ناخواسته ، دانسته و یا ندانسته از جمله قربانیان آن هستند. چه آن که نانی برای خوردن ندارد و چه آن که بخاطر بحران اقتصادی توان خرید پورشه و مازاراتی مدل دلخواهش را ندارد . . .همه و همه قربانی هستیم. چرا که بیهویتی و عدم وجود معنا در زندگی ، احساس تعلیق و بی ثباتی و. . . حاکم بر زیست انسان امروز را هر ذهنی درمییابد. ولو آنکه مشغول به کشتن و خاموش ساختن صداهای معترض و ندای وجدان خود باشد .
شاید به سادگی بتوان این متن را به سیاه نمایی و منفی بافی محکوم ساخت . اما بدون درک ، پذیرش و قبول دردها و زخمها و بازرسی و وارسی آنها نمیتوان برای درمان چارهای یافت و بدون ادراک و آگاهی از ظلمت و سیاهی ، نیازی برای برافروختن چراغی پر فروغ احساس نخواهد شد .
نمایشگاه بی خانه مان اشاره و ارجاع یست به حقایقی که همه ما میدانیم و میشناسیم ، اما گویا گوشها و چشمهای خود را به روی آن بسته ایم و شانه هایمان را در برابر آن بالا آورده ایم و خود را از آن مبرا میدانیم و کبک وار نمیخواهیم ، هیچ چیز در مورد حقایق تلخ پیرامون خود بشنویم .
و هیچ دوزخی هراسناک تر و عذاب آورتر از فریب دادن خود نیست .
دستاندرکاران نمایشگاه «باخانهمان»:
مدیر برنامه: لیلا صادقی
طراح گرافیک: مهران سیدی
چیدمان: آرش فاتح
طراحی صدا: آنیما احتیاط – رهام صفوی
ویدئو آرت: فرید حامدی
بازیگران ویدئو: احسان صادقى عدل و نازنین دلشادیان
موسیقی ویدئو: داریوش تقى پور براساس گزارش زندگی سه بی خانمان در انجمن پایان کارتن خوابی امید
عکسها: فرزانه آقاپور، کوروش ادیم، پرهام بهادرانی، زهره رحمانی، نیروان رضایی، نسیم شیخ الاسلامی، علی اکبر کرمانینژاد، الهام طاهرى، المیرا مجابی، علیرضا مجابی(م.آذرفر) و عکس هایی از جمعیت طلوع بی نشان ها در تهران و همچنین انجمن پایان کارتن خوابی امید اصفهان
سردیس: عباس خدادادی و دیگر هنرمندان بهبودیافته جمعیت طلوع بی نشان ها
موسیقی زنده: اجراى شعرهایی از فریدون مشیرى با آهنگ و صداى بابک مشیرى و همراهى داریوش تقى پور، فرید حامدى و هومن موسوی
شعر خوانی جمعی از شاعران
نقاشی بداهه: علیرضامجابی و رسول تشتزرین